توی اون لحظه گریه نکردم...
شبش هم نخوابیدم..
ولی صبح بعدش وقتی قهوه جوشید و ریخت روی گاز گریه کردم..
وقتی مامانم غذایی که دوست ندارم رو پخت گریه کردم..
حتی وقتی موهامو شونه کردم و اونجوری که میخواستم نشد هم گریه کردم..
سر یه سکانسی که توی فیلم بود هم بیشتر از یه ساعت گریه کردم..
توی خیابون یه بچه خورد زمین وقتی دیدم گریه کرد باهاش گریه کردم..
از اون روز به بعد توی هر حال و هر لحظه گریه کردم..
آره توی اون لحظه گریه نکردم ولی بعدش هرچی شد گریه کردم...
از بچگی هیچیو زوری نمیخواستم.حتی نزدیک ترین آدمای زندگیمو.هرکسی میتونست هرجا که دلش خواست خودشو پاک کنه از زندگیم؛اعتراضیم نمیکردم.هیچوقت خواهش نکردم واسه اینکه برسم به چیزی یا کسیو نگه دارم. سعی میکردم خودم به دستش بیارم.
نه با خواهش،نه با التماس،حتی نه با کمک کسی.اگرم نمیشد بیخیالش میشدم.ولی هیچکدوم از اینا از سر غرور یا یه دندگیم نبود.
مشکل فقط اینجاست که چیزایی که با خواهش و التماس به دست بیان دیگه دوست داشتنی نیستن..!
تا لب با لب پُرم ؛ پرم از سرو صدا ، از آدما، افکار بیهوده، خاطرات دفن نشده، از رد گذشته، بی اعصابی، از خستگی از روح افسردم، از تیکه های شکسته قلبم،از احساسات سرکوب شده، از کودکی پریشونم، از جسم شکست خوردم، از کمبود هام ، از تنفر ، از خشم ، از غم ، پرم از لحظات زندگی نکرده اینقدری که از خودم پرم که یهو دیدی خودمو آوردم بالا.. حقیقتشو بخوای روحم این همه زخم باز روی تنم رو نمیکشه دیگه کشش ادامه با این همه خون رو ندارم. انگاری یه آهنگ بیکلام تموم نشده ام، روحم هیچ خودمم دیگه نمیکشم فقط یه امید نا امید ازم مونده.
دیدین هی میپرسن انتخاب شما بین کسی که دوسش دارین و کسی که دوستون داره، کدومه؟
بهنظر من انتخاب معنی نداره
آدمی که یکیو دوست داره انتخابشم کرده و تا وقتی اونو داره حتی تو دو راهی انتخاب کس دیگه گیر نمیکنه.
و اینکه آدم فقط زمانی به دوست داشته شدن پناه میبره که کسی که دوست داشت رو از دست بده
تراژدی زندگی شخصیات را بیخیال. همهی ما از همان اول کلی بدبختی کشیدیم، امّا انسان تا وقتی که درستوحسابی صدمه ندیده، نمیتواند شروع کند به نویسندگی جدی. از این بلاهایی که سرت میآید استفاده کن.
در روز ولنتاین کسانی که یکدیگر را دوست دارند، با دادن هدیه و گفتن جملات محبتآمیز به یکدیگر آن را جشن میگیرند.
افراد با شنیدن نام ولنتاین، معمولا در ذهنشان رابطههایی عاشقانه و یک شب رویایی و خاص تداعی میشود. روزی که آن را با خرسهای قرمز رنگ بزرگ، شکلات، سورپرایزها و کادوهای خاصش میشناسند. البته روز ولنتاین صرفا مربوط به زوجهای عاشق نمیشود و شما در روز ولنتاین میتوانید به هرکسی که دوستش دارید، مانند پدر، مادر، همسر، استاد و... هدیه بدهید و این روز را به او تبریک بگویید.
روز ولنتاین مبارک🖤
تنها یک درمان موقتی وجود دارد و آن الکل است. و یک درمان قطعی و همیشگی می تواند وجود داشته باشد و آن ماری است. ماری مرا ترک کرده است و دیگر برنمی گردد. حالا هم دلقکی که به می خوارگی بیفتد زودتر از یک شیروانی ساز مست سقوط می کند.
وقتی میشنوم دلقکهایی وجود دارند که سیسال تمام یک برنامه را اجرا میکنند چنان وحشتی قلبم را میگیرد که گویی محکوم به خوردن یک گونی آرد با قاشق شدهام.
من با میل به تماشای فیلمهایی میروم که برای ششسالهها آزاد است، چون در این فیلمها از لوسبازیهای بزرگترها مانند پشت پا زدن به اصول زناشویی و طلاق خبری نیست. در فیلمهایی که زناشویی را به بازی میگیرند یا یکدیگر را طلاق میدهند، همیشه خوشبختی یک نفر نقش بزرگی بازی میکند. جملههایی مانند« عزیزم، مرا خوشبخت کن» یا « میخواهی سر راه خوشبختی من بایستی؟» در این فیلمها زیاد به گوش میخورد، در حالی که من خوشبختی را لحظهای میدانم، و چیزی را که بتواند بیش از یک یا دو و حداکثر سه ثانیه دوام بیاورد، خوشبختی نمیدانم.
از اهنگسازان قدیمیتر بیش از همه شوپن و شوبرت را دوست دارم. میدانم که وقتی معلم موزیکمان موتسارت را آسمانی، بتهوون را عالی، گلوک را بینظیر و باخ را باعظمت مینامید، حق با او بود. موزیک باخ هنوز برای من مثل یک کتاب سیجلدی متحجر است که مرا به حیرت میاندازد. ولی شوپن و شوبرت مثل خود من متعلق به همین زمین خاکی هستند. به آهنگهای آنها باعلاقهتر از هر آهنگی گوش میدهم.